محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

گرفتن تولد برای تو

سلام پسر قشنگم گرفتن تولد برای تو حسابی فکرم رو مشغول کرده ، من یا کاری رو انجام نمیدم یا اگه بخوام انجام بدم حسابی باید روش فکر کنم و برنامه ریزی کنم تا نهایت لذت رو ازش ببرم نمیگم یه کار متفاوت ولی سعی میکنم یه کم خاص باشه و به نوعی کاری باشه که من همه علایقم رو درش پیاده کنم ، مثل سالگرد ازدواج من و باباییت تا قبل از تولد شما ، برای سالگرد عقدمون با اینکه خودمون 2تایی بودیم ولی سفره عقد میچیدم (اگه عکسشو پیدا کردم حتما برات میزارم) یا اینکه سال 85 (چهارمین)سالگرد عروسیمون ماشینمون رو دادیم برامون گل زدن و من با یه کلاه سفید که روش رز قرمز گذاشته بودم(البته با مانتو و روسری بودم ) عروس شدم و هر دو خانواده یعنی پدری و مادر...
31 خرداد 1390

بهانه من برای زنده بودن

سلام به پسر عزیز و دوست داشتنی من عزیز دلم ، همدم و همراه من ، الهی قربونت برم که این روزها حسابی اذیت میشی آخه مامانی خیلی سرش شلوغه  ، هرچند خیلی سعی میکنم که برات کم نگذارم ولی باز هم یه ساعتهایی خیلی خسته میشم و دیگه انرژی برام نمی مونه من همیشه سعی کردم جواب همه حرفها و سوالاتت رو بدم واین باعث شده که شما عادت کنی که وقتی صدام میکنی همون اولش بگم بله و تمام توجهم رو معطوف کنم بهت  و حالا وقتی کار دارم یا مشغوله درسم همه اش میگی مامانی خواهش میکنم فقط یه کار کوچولو بعد انگشت ناز و کوچمولوتو نشونم میدی و میگی کارم همین قدره الهی بمیرم برات که این چند روز تمام سعی خودت رو کردی که خوب بفهمی و خوب درک کنی ، د...
30 خرداد 1390

لاک پشتها

سلام امروز صبح(ساعت6) با صدای بارون از خواب بیدار شدم و از اونجایی که عاشق بارونم و میترسیدم حالا حالاها دیگه بارون نیاد برای اینکه ازش لذت ببرم دیگه نخوابیدم ، طبق برنامه 2 روز قبل رفتم طبقه بالا که به لاک پشتهامون که داخل حوضن سری بزنم   که دیدم یه چیزهای سفیدرنگی داخل آبه ، اول فکر کردم تکه گوشتهاییه که دیشب براشون ریختیم ولی بعد متوجه شدم که اونها تخمن ، بله .... لاک پشتمون تخم گذاشت و من کلی غصه خوردم چون تمام دو روز گذشته این بیچاره همش سعی میکرد از دیواره حوض بالا بیاد وقتی هم که میگذاشتمش توی حیاط تندی میرفت پشت گلدونا و دستهاشو روی دیوار میگذاشت ، طفلی دنبال یه جایی برای تخمگذاری میگشت ، نمیدونم بای...
28 خرداد 1390

یه سوال

سلام دوستای عزیزم ، اومدم با شما مشورت کنم ، اگه بالای صفحه رو ببینید 9 روز دیگه تولد شازده کوچولوست و دقیقا همون روز من امتحان عناصر و جزئیات دارم (4/5) و 4/7 هم آخرین امتحانمه خودم تصمیم داشتم همون تاریخ یعنی پنجم که صبحش امتحانم رو میدم ، برای شام مهمونی بدم ولی خب فکر میکنم اینجوری وقتم آزاد نیست و شاید نتونم به خوبی از عهده مهمونی و پذیرایی بر بیام ، حالا مشکل اینجاست که من عقیده دارم لذت تولد و یا هر مناسبتی به همون روزشه برای اینکه دلم راضی بشه بعد از امتحاناتم یعنی با 3 روز تاخیر براش تولد بگیرم نیاز به حمایت فکری شما دارم ، به نظر شما بی مزه نمیشه؟ لطفا نظر بدید. (اولین جشن تولد رسمیه پسرمه ، تا حالا همیشه خیلی ک...
27 خرداد 1390